فهرست مطالب
آیا میدانستید که زنبورها نمیتوانند رنگ قرمز را ببینند اما میتوانند بنفشهایی را ببینند که انسانها نمیتوانند آن را ببینند؟ این پدیده بنفش زنبور عسل نامیده می شود و به مناطق مختلف طیف نوری که آنها می توانند ببینند در مقابل آنچه که انسان می بیند مرتبط است. این شما را به این فکر میکند که چه رنگهای دیگری ممکن است وجود داشته باشد که ما، بهعنوان یک گونه، آنها را از دست میدهیم.
آیا تا به حال به اثر هنری ساخته شده با رنگهای سرد نگاه کردهاید و احساس آرامش کردهاید؟ یا دیده اید که با رنگ های گرم ساخته شده و انرژی و اشتیاق هنرمند از صفحه خارج شده است؟ این احساس، در اصل، روانشناسی رنگ است.
ما بسیاری از تصمیمات روزانه خود را بر اساس رنگ هایی که دوست داریم و رنگ هایی که در اطراف خود می یابیم استوار می کنیم. به لذتی که از یافتن آن لباس در رنگی که بیشتر به شما می آید، تجربه می کنید. این را با احساسی که هنگام ورود به ساختمانی با دیوارهای تیره و نور کم دارید مقایسه کنید. همه این عناصر کوچک بر زندگی روزمره ما تأثیر می گذارند، اگرچه ما به ندرت به آنها فکر می کنیم.
روانشناسی رنگ چیست؟
روانشناسی رنگ پدیده ای است که در آن رنگ بر رفتار، احساسات و ادراک انسان تأثیر می گذارد. همه ما بین رنگ های خاص و احساساتی که برانگیخته می شوند، ارتباط غریزی داریم. با این حال، این مفاهیم بین فرهنگ ها و تجربیات شخصی متفاوت است.
روانشناسی رنگ ها در درجه اول شامل نظریه رنگ ها می شود. نحوه تعامل رنگ ها با یکدیگر تا حد زیادی بر نحوه درک ما از آنها تأثیر می گذارد. روابط مختلفی بین رنگ ها وجود دارد، مانندمنطقه کار به طور مشابه، سبز و آبی کاندیدای خوبی برای دیوارهای دفتر شما هستند و اضطراب را در یک محیط تحت فشار کاهش می دهند.
حتی رسانه های اجتماعی نیز رنگ را هدایت می کنند
انسان ها همیشه به سمت رنگ های اشباع تر کشیده شده اند. وقتی به پدیده فیلترهای عکس نگاه می کنیم - به ویژه در برنامه هایی مانند اینستاگرام و تیک تاک - این امر مشهود است.
آمار در مورد تعامل بیننده نشان می دهد که عکس هایی که از فیلترها استفاده می کنند 21٪ نرخ بیننده بیشتری دارند و مردم 45٪ بیشتر احتمال دارد که نظر بدهند. روی تصویردر حالی که این یک واقعیت جالب است، اما همچنین نشان می دهد که تعاملات به عکس ها با استفاده از گرما، نوردهی و کنتراست مستعد هستند.
هنگامی که اثرات این تغییرات را در نظر می گیریم، رنگ های گرم تر روشن تر می شوند. و احساس سرزنده تر که برای بینندگان برای تعامل جذاب تر به نظر می رسد. همچنین تأثیر طولانی تری بر روی مخاطب می گذارد.
نوردهی راه دیگری برای ایجاد نشاط بیشتر در عکس است. ویرایش تعادل نور در تصاویر می تواند به نشان دادن رنگ های تیره و کدر کمک کند. این جلوه نیاز به لمس دقیق دارد زیرا نوردهی بیش از حد ممکن است رنگ ها را از بین ببرد و نوردهی کم می تواند تصویر را تیره کند.
با توجه به نوردهی، کنتراست در عکس نیز ضروری است. عملکرد این فیلترها نواحی تاریک و روشن را واضح تر می کند. تصاویر با کنتراست بیشتر ما را بیشتر جذب می کنند زیرا از نظر بصری جالب تر هستند.
بازی نورو جسارت رنگ ها به نحوه معنا بخشیدن به جهان به شیوه هایی که حتی خودمان هم نمی دانیم می افزایند. ما تمایل داریم که جذب عناصر رنگی خاصی در دنیای اطرافمان شویم. درک این عناصر می تواند به ما کمک کند تا دنیای اطراف خود را بیشتر درک کنیم.
دانستن اینکه چه تم کامپیوتر یا رنگ اداری می تواند بهره وری شما را افزایش دهد و شما را از استرس بیش از حد در یک محیط کاری سریع محافظت کند، می تواند یک امتیاز بزرگ باشد. .
و در دنیایی که تعامل الگوریتم رسانههای اجتماعی شما را تقویت میکند، تغییر تعادل رنگها در پستهای شما ممکن است باعث جلب توجه بیشتر آنها شود و بینندگان را ترغیب کند که متوقف شوند، نگاه کنند و با آنها تعامل داشته باشند.
اما وقتی به رنگها نگاه میکنیم، مهمترین زمینهای که از قدرت آن استفاده میکند هنوز هنر است. هنر و بازاریابی روزانه از جلوه هایی استفاده می کنند که رنگ می تواند ایجاد کند. هر دوی این زمینه ها برای ایجاد تعامل و به نوبه خود ارزش بازار به پاسخ های بیننده متکی هستند.
چگونه هنرمندان و طراحان از روانشناسی رنگ استفاده می کنند
در حالی که رنگ از زمانی که ما شروع به خلق کردیم نیرویی در فرهنگ ها بوده است. در پیکتوگرام ها، برخی از رنگ ها همیشه راحت تر از بقیه در دسترس بودند. هر چه تصاویر قدیمیتر باشند، تنوع رنگهای کمتری استفاده میشد.
آبی در ابتدا رنگدانه بسیار کمیابی بود. روش اولیه ای که تمدن های باستان برای ساختن رنگ آبی داشتند، آسیاب کردن لاجورد بود - یک منبع کمیاب و گران قیمت. حتی گفته می شد که سنگ زمینی هم داردهمان چیزی است که کلئوپاترا به عنوان سایه چشم آبی استفاده می کرد.
توسعه ای در مصر منجر به ایجاد اولین رنگدانه مصنوعی - آبی مصری شد. این رنگدانه در حدود 3500 سال قبل از میلاد اختراع شد و برای رنگ آمیزی سرامیک و ایجاد رنگدانه برای رنگ آمیزی استفاده می شد. آنها از مس و ماسه آسیاب شده استفاده می کردند و سپس در دمای بسیار بالا شلیک می کردند تا آبی زنده بسازند.
آبی مصری اغلب به عنوان رنگ پس زمینه هنر در سراسر دوره های مصر، یونان و روم استفاده می شد. با فروپاشی امپراتوری روم، دستور تهیه این رنگدانه در هاله ای از ابهام ناپدید شد. این منجر به تبدیل شدن رنگ آبی به یکی از کمیابترین رنگهایی شد که میتوان با آن نقاشی کرد.
نادر بودن رنگ آبی به این معنی بود که هر اثر هنری که قبل از قرن بیستم با رنگدانههای آبی در رنگ ایجاد میشد یا توسط یک هنرمند بسیار مورد احترام خلق میشد. به سفارش یک مشتری ثروتمند.
ارتباط ما با رنگ بنفش و سلطنتی نیز به دلیل مشکل در به دست آوردن رنگدانه اتفاق افتاد. تنها منبع ارغوانی از نوعی حلزون بود که باید با استخراج مخاط خاص و قرار دادن آن در معرض نور خورشید برای دورههای کنترلشده پردازش میشد. فقط در دسترس خانواده سلطنتی است. این انحصار، حتی امروزه نیز در دیدگاه ما نسبت به این رنگ، یک تعصب دائمی ایجاد کرد.
در طی یک سفر تصادفی ارتش بریتانیا به آفریقا در دهه 1850، دانشمندی دست به کار شد.کشف برای ساخت رنگ بنفش.
ویلیام هنری پرکین در تلاش برای سنتز ماده ای به نام کینین بود. تلاش های او متاسفانه ناموفق بود. اما پرکین در حین تلاش برای پاکسازی با الکل، متوجه شد که لجن قهوهای به یک لکه بنفش رنگدانه تبدیل شده است. او این رنگ را "مووین" نامید.
پرکین همچنین فرصت تجاری را دید و اختراع خود را به ثبت رساند و یک مغازه رنگسازی باز کرد و به آزمایش رنگهای مصنوعی ادامه داد. این حمله به رنگ های مصنوعی باعث شد رنگ هایی مانند بنفش در دسترس توده ها قرار گیرد.
نقطه عطفی در هنر از اختراع رنگ ها و رنگدانه های مصنوعی به وجود آمد. این پیشرفتها به هنرمندان تنوع بیشتری از رنگها را داد تا با آنها آزمایش کنند و آنها را قادر ساخت تا با دقت بیشتری ویژگیهای هر دوره تاریخی را ثبت کنند. انواع رنگدانههای رنگی مورد استفاده میتوانند به قدمت یک اثر هنری و درک آنچه هنرمندان سعی در برقراری ارتباط با کار خود دارند کمک کند. روانشناسی رنگ برای تجزیه و تحلیل تاریخ هنر اساسی است.
استادان قدیمی کنتراست و کیاروسکورو
از قرن چهاردهم تا هفدهم، رنگهای خاصی به دلیل رنگدانه های موجود هنوز محدود بودند. . اصلی ترین جنبش هنری ثبت شده در این زمان به طور گسترده به عنوان رنسانس شناخته می شود. این شامل رنسانس ایتالیایی، رنسانس شمالی (باعصر طلایی هلندی)، شیوهگرایی، و جنبشهای باروک و روکوکو اولیه.
این حرکات زمانی رخ میدهند که نقاشان اغلب در نور محدود کار میکردند - منجر به آثار هنری با کنتراست بالا در تصاویر میشد. اصطلاح مورد استفاده برای این chiaroscuro ("روشن تاریک") بود. دو تن از هنرمندانی که از این تکنیک استفاده کردند رامبراند و کاراواجو هستند.
تضاد بین رنگ ها بیننده را به خود جذب می کند و رنگ های گرمتر احساس صمیمیت و اشتیاق را ایجاد می کنند که اغلب با موضوع منعکس می شود.
درس آناتومی دکتر نیکولاس تولپ (1632)، رامبراند ون راین. منبع تصویر: ویکیمدیا کامانز
رمانتیسم و بازگشت به رنگهای طبیعی
پس از رنسانس، جهان سعی کرد با اصلاح بیش از حد احساسات عاطفی، با نگرش تجربی آن زمان مقابله کند. سمت. جنبش اصلی که به دنبال آن رومانتیسم بود.
این دوره بر قدرت طبیعت و احساسات متمرکز بود و هنرمندانی مانند JMW Turner، Eugène Delacroix و Théodore Gericault بر آن تسلط داشتند.
هنرمندان جنبش هنر رمانتیسیسم تصاویری گسترده و دراماتیک خلق کرد که از رنگ های متنوع تری استفاده می کردند. این همان دورهای بود که یوهان ولفگانگ فون گوته در مورد ارتباط بین رنگها و احساسات تحقیق کرد.
هنر رمانتیک در مورد چگونگی برانگیختن رنگها در بیننده نقش داشت. این هنرمندان از تضادها، روانشناسی رنگ ها و رنگ های خاص برای بازی در بیننده استفاده می کردنددرک صحنه رنگهای مورد استفاده ادای احترام به ارتباط بشریت با طبیعت بودند که معمولاً عناصر هنر قرون وسطی را منعکس میکردند.
اغلب، یک منطقه خاص تمرکز اثر هنری است و یا با افزودن یک تکه رنگ روشن به نقطه کانونی تبدیل میشود. به یک نقاشی تیره تر یا یک منطقه تاریک در یک اثر هنری با رنگ های روشن تر. ارزشهای اهنگی که در این حرکت استفاده میشد عموماً پایهدارتر و یادآور طبیعت بود.
سرگردان بر فراز دریای مه (1818)، کاسپار دیوید فردریش. منبع تصویر: Wikimedia Commons
Impressionism and Pastels
با کشف رنگ های مصنوعی موجود برای خرید، هنرمندان شروع به بررسی بیشتر امکانات ترکیب رنگ کردند.
امپرسیونیسم گام بعدی دور شدن از منطق سفت و سخت رنسانس بود که بر اساس رمانتیسیسم بنا شد و هنر آنها را با احساس بیشتری القا کرد. ماهیت رویایی این آثار هنری را میتوان به استفاده از رنگهای روشنتر، گاهی تقریباً پاستلی، به کار رفته در قلمموهای قابل مشاهده نسبت داد.
با گسترش پالت و قابلیت حمل بیشتر رنگ در لولهها که در این دوره آغاز شد، هنرمندان شروع به رفتن به طبیعت برای نقاشی کرد - حرکتی به نام نقاشی en plein air . رنگهای جدید به آنها این امکان را میداد که مناظر طبیعت را در نورها و فصول مختلف به تصویر بکشند، گاهی اوقات چندین نسخه از یک منظره را در پالتهای رنگی مختلف نقاشی میکردند.
Haystacks.(غروب آفتاب) (1890-1891)، کلود مونه. منبع تصویر: Wikimedia Commons
اکسپرسیونیسم، فوویسم، و رنگ های مکمل
دوره بین 1904 و 1920 رویکرد کاملاً جدیدی به هنر داشت. هنرمندان رنگهای طبیعی امپرسیونیستها و تصاویر نرم و طبیعی را کنار گذاشتند و همه عناصر جسورانه را در آغوش گرفتند. رنگ ها شروع به حرکت به سمت غیر طبیعی کردند و رنگ آمیزی با استفاده از لایه های ضخیم و خطوط پهن انجام شد. این باعث ایجاد دوره ای به نام اکسپرسیونیسم شد.
در دوره اکسپرسیونیسم، از رنگ برای نزدیک شدن به موضوعات پر از احساسات، به ویژه احساسات وحشت و ترس - و حتی برخی از موضوعات شادتر استفاده می شد. یکی از شناخته شده ترین هنرمندان این جنبش ادوارد مونک است. این دوره هنری به جای تکرار عینی واقعیت، احساسات را در خود جای داده است.
یک زیرمجموعه از جنبش فوویسم بود. این نام به دلیل ماهیت "ناتمام" این هنر به عنوان یک نظر منفی نشات گرفته و به "جانوران وحشی" ترجمه شده است. هنرمندان این جنبش، مانند هنری ماتیس، اغلب از جلوه های رنگ های مکمل استفاده می کردند و از نسخه های بسیار اشباع برای افزایش تاثیر استفاده می کردند. آنها از مفاهیم عاطفی رنگ ها برای برانگیختن احساسات مرتبط در بیننده استفاده می کردند.
یکی از پیشگامان جنبش اکسپرسیونیستی پابلو پیکاسو بود. در حالی که پیکاسو بیشتر به خاطر کوبیسم و ماهیت انتزاعی آثارش شناخته شده است، اماچند دوره سبکی متفاوت یکی از این دورهها دوره آبی او بین سالهای 1901 و 1904 است.
نقاشیهای این دوره عمدتاً از طرح رنگهای تک رنگ آبی تشکیل شده بودند. استفاده او از رنگهای آبی و سبز پس از مرگ یکی از دوستانش شروع شد و بر رنگها، موضوعات مالیخولیایی و رنگهای تیرهتری که در کارش استفاده میکرد، تأثیر گذاشت. پیکاسو میخواست احساسات ناامیدی افراد خارجی اجتماعی را که در این دوره در کار خود بر روی آنها متمرکز بود، منتقل کند.
اهمیت رنگ در اکسپرسیونیسم انتزاعی
حوزه اکسپرسیونیسم انتزاعی بر اساس اکسپرسیونیست ها ساخته شد اما از رنگ های آنها به گونه ای استفاده کرد که کاملاً از محدودیت های رئالیسم خارج شد.
اولین بخش این جنبش نقاشان اکشن مانند جکسون پولاک و ویلم دی کونینگ بودند. آنها برای خلق آثار هنری بداههآمیز به خطوط وحشی رنگ تکیه میکردند.
جکسون پولاک بهخاطر آثار هنریاش که با استفاده از لکههای رنگی که از قوطی میچکید یا برسهای پر از رنگ دور بوماش ساخته میشد، بسیار معروف است.
جکسون پولاک - شماره 1A (1948)
در مخالفت با حرکات وحشیانه نقاشان اکشن، هنرمندانی مانند مارک روتکو، بارنت نیومن و کلیفورد استیل نیز در دوره اکسپرسیونیسم انتزاعی ظهور کردند. .
این هنرمندان از پالت های رنگی خاصی برای کمک به ایجاد احساسی که می خواستند در بینندگان خود استفاده کردند.هنرمندان نامبرده همگی در دسته نقاشی میدان رنگ قرار می گیرند، جایی که هنر شامل مناطق بزرگ یا بلوک های تک رنگ است.
(null)در حالی که اغلب از تم ها و گرادیان های تک رنگ استفاده می شود، روش دیگری برای انتخاب رنگ ها این است. با استفاده از چرخه رنگ و بررسی اینکه کدام رنگ ها هارمونی رنگی سه گانه یا مربعی را تشکیل می دهند. هارمونی رنگ ها به ایجاد تعادل خوبی بین رنگ ها کمک می کند، اما معمولاً یک رنگ غالب بر اساس احساس کلی اثر در ترکیب بندی رایج انتخاب می شود.
از رنگ های مکمل نیز اغلب برای ایجاد تضادهای شدید در هنر استفاده می شود. . از آنجایی که این رنگها در دو طرف چرخه رنگ قرار دارند، اغلب برای نمایش دو انرژی مختلف در یک تصویر استفاده میشوند.
اشکال خالص این رنگهای متضاد همیشه آنهایی نیستند که استفاده میشوند. تنوع ظریف در رنگ ها می تواند عمق ایجاد کند و شخصیت را به چیزی اضافه کند که در غیر این صورت می تواند منجر به تصاویر بسیار خشن شود.
مارک روتکو و آنیش کاپور دو نمونه جذاب از هنرمندانی هستند که از رنگ ها در هنر انتزاعی برای به چالش کشیدن بیننده استفاده می کنند.
روتکو از رنگ مخصوصاً قرمز استفاده می کرد تا افکار بیننده را به سمت درون برگرداند. نقاشیهای او فوقالعاده بزرگ هستند و وسعت آنها به 2.4 در 3.6 متر (تقریباً 8 در 12 فوت) میرسد. اندازه بیننده را وادار می کند تا تأثیر رنگ ها را به شیوه ای بسیار صمیمی تجربه کند.
در دنیای امروز، این نوع هنر هنوز ادامه دارد. آنیش کاپور در حال گرفتن استامروزه تئوری رنگ به سطح جدیدی رسیده است. در سال 2014، Surrey NanoSystems محصول جدیدی ایجاد کرد - ضد رنگ: رنگی که تقریباً هیچ نوری را منعکس نمی کند (99.965٪ نور مرئی را جذب می کند) و به نام Vantablack شناخته می شود.
Kapoor حق چاپ رنگ را خریداری کرده است. و در حالی که رنگ معمولاً برای القای احساسات قویتر استفاده میشود، Vantablack حس پوچی و سکوت را ایجاد میکند.
Anish Kapoor با این رنگ هنری خلق کرده است و آن را Void Pavillion V (2018) مینامد.
Pop Art Colors Primary
در حدود دهه 1950 در بریتانیا و آمریکا، جنبش جدید هنر پاپ ظهور کرد. این جنبش از سبک تصویرسازی کمیک و فرهنگ عامه استفاده کرد که با ارزشهای هنری سنتی مطابقت نداشت. سبک گرافیکی و موضوعات آوانگارد که تصاویر سکولار بیشتری را نشان میداد و برای مخاطبان بسیار جوانتر جذاب بود، به شدت توسط دانشگاهیان مورد انتقاد قرار گرفت.
پالت رنگی که در این دوره رایج بود، رنگهای اصلی بود. این رنگها برای ایجاد بلوکهای مسطح رنگ بدون هیچ شیب استفاده میشدند.
در اوایل قرن بیستم، هنرمندان از هنر برای اظهار نظر در مورد جامعه مدرن پس از جنگ استفاده کردند. آنها از تصویرسازی اشیاء دنیوی با رنگ های پوچ استفاده کردند تا پیام جدا شدن از ارزش های سنتی و انطباق را منتقل کنند. دو تن از مشهورترین هنرمندان این دوره روی لیختنشتاین و اندی وارهول هستند.
از پاپ آرت تا اپ آرت
در دهه 1960، یک اثر جدیداولیه، ثانویه، سوم و مکمل. نحوه کنار هم قرار گرفتن این رنگها میتواند بر نحوه درک آنها تأثیر بگذارد و بر بیننده تأثیر بگذارد.
رنگها برای هزاران سال برای برانگیختن احساسات خاص استفاده میشوند. انسان ها از تداعی رنگ در شیوه های باستانی در یونان، مصر و چین استفاده کرده اند. آنها از رنگ برای ایجاد ارتباط با خدایان در پانتئون های خود استفاده می کردند، به خصوص آنها را به عناصر طبیعی، نور و تاریکی، خیر و شر مرتبط می ساختند. رنگها به تحریک نواحی خاصی در بدن کمک کردند - این هنوز هم امروزه در درمانهای جامع خاص استفاده میشود.
رنگها معانی و تداعیهای مختلفی برای فرهنگهای سراسر جهان دارند. نمادگرایی که اغلب با رویدادها و آیینهای خاص مرتبط است، میتواند بهطور چشمگیری از کشوری به کشور دیگر متفاوت باشد.
فرهنگهای غربی اغلب رنگ سفید را با خلوص، بیگناهی و پاکی مرتبط میدانند، در حالی که از رنگ سیاه با قدرت، پیچیدگی و رمز و راز استفاده میکنند. سیاه اغلب به عنوان رنگ عزاداری در مراسم تدفین دیده میشود.
فرهنگهای شرقی رنگ سفید را با مرگ و عزاداری مرتبط میدانند، بنابراین رنگی که بیشتر در مراسم خاکسپاری استفاده میشود سفید است. قرمز همچنین یک رنگ ضروری در فرهنگ های شرقی است که نماد خوش شانسی و خوشبختی است. اغلب در عروسی ها و جشن های دیگر استفاده می شود.
برخی از فرهنگ های بومی آمریکا نیز به شدت رنگ را با مراسم و مراسم خود مرتبط می دانند.جنبش هنری پدیدار شد. این جنبش از جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی الهام گرفت اما سبک خاص خود را ایجاد کرد. این جنبش Op Art نام داشت و بر خلق آثار انتزاعی بر اساس الگوها و رنگ های بعدی متمرکز بود که چشم را تحریک می کرد.
Op Art به عنوان طرح های کاملا سیاه و سفید شروع شد که به منظور فریب دادن چشم با استفاده از الگوهای پیش زمینه و پس زمینه بود. که سردرگمی نوری ایجاد می کند. تنها بعداً هنرمندان این جنبش شروع به استفاده از رنگ برای ایجاد توهمات نوری بیشتر کردند.
(null)یکی از اولین نمونه های این جنبش به سال 1938 توسط ویکتور وازارلی ( گورخرها<6) برمی گردد>)، اما تا دهه 1960 بود که اپ آرت به یک پدیده تبدیل شد.
از مشهورترین هنرمندان این دوره می توان به ریچارد آنوسکیویچ، ویکتور وازارلی، بریجت رایلی و فرانسوا مورلت اشاره کرد. هر یک از این هنرمندان به روش های مختلفی با عناصر نوری مقابله کردند. یکی از نمونه ها استفاده از رنگ های متضاد برای گیج کردن چشم بیننده است، همانطور که در زیر در کار ریچارد آنوسکیویچ، پیشگام Op Art مشاهده می شود.
Into the Digital Art World
امروزه اکثر هنرهایی که در اطراف خود می بینیم از طرح های دیجیتال تشکیل شده است. اما در حالی که ممکن است فکر کنیم این یک پیشرفت نسبتاً جدید است، هنر دیجیتال در دهه 1960 شروع شد.
اولین برنامه طراحی دیجیتال مبتنی بر برداری توسط ایوان ساترلند، کاندیدای دکترای MIT در سال 1963 توسعه یافت. در حالی که هنوز فقط قادر به نقاشی بود. خط مشکیو سفید، این راه را برای همه برنامههای طراحی که امروزه استفاده میکنیم، پیشگام شد.
در طول دهه 1980، تولید رایانه شروع به اضافه کردن نمایشگرهای رنگی برای تنظیمات خانه کرد. این امکان را برای هنرمندان فراهم کرد تا شروع به آزمایش رنگ در برنامههای طراحی جدیدتر و بصریتر کنند. تصاویر تولید شده توسط کامپیوتر (CGI) برای اولین بار در صنایع فیلم استفاده شد، نمونه بارز آن فیلم داستانی Tron (1982) بود.
دهه 1990 شاهد تولد فتوشاپ بود. که از مک پینت الهام گرفت. ما همچنین شاهد استحکام Microsoft Paint، CorelDRAW، و برنامههای مختلف دیگری بودیم که امروزه هنوز در حال استفاده هستند. هنر دیجیتال در بسیاری از صنایع که از تطبیق پذیری رسانه تا حد زیادی استفاده می کنند استفاده می شود.
هنر و استفاده از رنگ در تاسیسات مدرن به یک تجربه همه جانبه تبدیل شده است. در حالی که واقعیت افزوده و واقعیت مجازی در صنعت بازیها نفوذ کردهاند و از پالتهای رنگی مختلف برای ایجاد حال و هوای سناریوهای مختلف استفاده میکنند، نوع دیگری از تجربه نیز محبوبتر شده است: نمایشگاههای تعاملی.
اسکچ آکواریوم یکی از هنرهای تعاملی است. به عنوان مثال، کودکان تشویق می شوند تا حیوانات آکواریومی خود را بکشند، که سپس اسکن شده و دیجیتالی می شوند تا به خلاقیت های دیگر در یک مخزن مجازی بپیوندند. تجربه به عنوان یک فعالیت آرام استآبی آکواریوم مجازی آنها را احاطه کرده و در عین حال کنجکاوی و خلاقیت آنها را تحریک می کند.
بزرگترین ساختمان هنری تعاملی جهان، موزه هنر دیجیتال ساختمان موری است که توسط teamLab Borderless توسعه یافته است. این خانه دارای پنج فضای بزرگ با نمایشگرهای دیجیتالی است که برای برانگیختن احساسات مختلف در مخاطب ایجاد شده است، بسته به اینکه آیا نمایش گل های رنگارنگ، نمایشگرهای آبشاری با رنگ آرام آرام، یا حتی فانوس های شناور جادویی که رنگ ها را تغییر می دهند.
هنر دیجیتال امروزه عاری از محدودیت های رسمی هنر سنتی است. حتی زمانی که از روشهای هنری سنتی تقلید میکنید، ابزارها همچنان میتوانند به گونهای دستکاری شوند که هنر فیزیکی نمیتواند انجام شود.
رنگها را میتوان ایجاد و تغییر داد تا با فضایی که هنرمند میخواهد ایجاد کند. یک کاوش عالی در این مورد روشی است که پیکسار از رنگ در فیلم های خود استفاده می کند. اگرچه روانشناسی رنگ به وضوح در Inside Out (2015) به تصویر کشیده شده است، مثال دیگر اشباع رنگ ها و پالت های مختلفی است که آنها برای صحنه های مختلف در فیلم Up (2009) انتخاب کرده اند.
(null)نقش رنگ در طراحی
طراحی از بسیاری از منابع مشابه هنر استفاده می کند - با استفاده از رنگ برای انتقال ارزش های مختلف و هویت برند هر شرکت. برخی از شناختهشدهترین برندهای امروزی، مفاهیم رنگی ذاتی افراد را در نظر میگیرند و از آن برای جذب مشتریان به محصولات خود استفاده میکنند.
آبی به عنوان یک آرامشبخش دیده میشود.رنگ قابل اعتماد این مفاهیم باعث شده است که بسیاری از صنایع بهداشتی، فناوری و مالی از رنگ آبی برای جلب اعتماد مشتریان استفاده کنند. جای تعجب نیست که آبی یکی از پرکاربردترین رنگها در لوگوها است.
اثر محرک طبیعی قرمز منجر به این میشود که این رنگ پرکاربرد در صنایع غذایی باشد. به شرکتهایی مانند کوکاکولا، ردبول، کیافسی، برگر کینگ و مکدونالد فکر کنید (اگرچه آنها از خوشبینی رنگ زرد برای ارتقای تصویر بازاریابی خود نیز استفاده میکنند).
قرمز نیز به عنوان یک سرگرمی امیدوارکننده رنگ دیده میشود. تحریک مارک هایی با لوگوهای قرمز که اغلب برای سرگرمی استفاده می کنیم یوتیوب، پینترست و نتفلیکس هستند.
مارک مورد علاقه خود را با رنگ های مختلف تصور کنید. منبع تصویر: علامت 11
سبز در صنعت بازاریابی برای ارسال پیام محیط زیست، خیریه و پول استفاده می شود و به طور کلی با سلامتی مرتبط است. ما به تصاویر سبز علامت بازیافت و سیاره حیوانات اعتماد داریم که خیرخواه هستند. و شرکت هایی مانند استارباکس، اسپاتیفای و ایکس باکس به ما کمک می کنند تا آرامش داشته باشیم.
ساده رنگ مشکی یکی از در دسترس ترین رنگ های مورد استفاده در طراحی است. این تصور از ظرافت بی انتها را ایجاد می کند که برخی از مارک های برتر ترجیح می دهند. آرمهای سیاه به هیچ صنعتی محدود نمیشوند.
برندهای مد لوکس مانند Chanel، Prada و Gucci ماهیت رنگ مشکی را ترجیح میدهند. در عین حال، رنگ همچنین نشان دهنده مارک های ورزشی مانند استآدیداس، نایک، پوما و شرکت بازیهای ورزشی EA Games، این تصور را ایجاد میکنند که سطح بالایی دارند.
رنگهای بسیار دیگری در لوگوها استفاده میشوند - هر کدام از دستور کار بازاریابی پشتیبان آن هستند. در حالی که رنگ های نارنجی آمازون و فدرال اکسپرس آزادی و هیجان یک بسته جدید را به ارمغان می آورد، قهوه ای های استفاده شده در M&M و Nespresso گرما و طبیعت خاکی آنها را به شما نشان می دهد.
در رابطه با رابط کاربری و تجربه کاربری ( طراحی UI/UX)، رنگ بر نحوه مشاهده و تعامل کاربر با صفحههای برنامه و صفحات وب محصول شما تأثیر میگذارد.
روانشناسی رنگها بارها نشان داده شده است که بر پاسخهای مصرفکنندگان به تماسها برای اقدام (CTA) تأثیر میگذارد. اما چگونه طراحان و بازاریابان UX میدانند که کدام یک از طرحهای آنها بیشترین جذب مشتری را به همراه خواهد داشت؟ پاسخ در تست A/B نهفته است.
تیم های طراحی نسخه های مختلف CTAهای مشابه را با تقسیم آنها بین بازدیدکنندگان وب سایت آزمایش می کنند. تجزیه و تحلیل واکنش مخاطبان به این طرحها به آنها نشان میدهد که از چه فراخوانی برای اقدام استفاده کنند.
در آزمایشی توسط Hubspot، آنها میدانستند که سبز و قرمز هر کدام مفاهیم خود را دارند و کنجکاو بودند که مشتریان دکمههای کدام رنگ را انتخاب کنند. روی آنها استدلال کردند که رنگ سبز با دید مثبت تری است و آن را به رنگ مورد علاقه تبدیل می کند.
وقتی دکمه قرمز 21 درصد بیشتر از دکمه سبز کلیک روی یک صفحه مشابه داشت، تعجب آور بود.در طراحی UI/UX، رنگ قرمز جلب توجه می کند واحساس فوریت ایجاد می کند. با این حال، فقط به این دلیل که این آزمایش نشان داد که رنگ قرمز گزینه بهتری است، تصور نکنید که این یک واقعیت جهانی است. ادراک و ترجیحات رنگ در بازاریابی فاکتورهای کمک کننده بی شماری دارد.
همیشه قبل از تغییر گزینه های رنگی خود را با مخاطبان خود آزمایش کنید. ممکن است از نتیجه شگفت زده شوید و در مورد مشتریان خود بیشتر بدانید.
مشاهده زندگی در تمام رنگ های آن
استفاده از رنگ برای اهداف خاص از زمان های قدیم وجود داشته است. آنچه جالب است این است که چقدر استفاده ما از رنگهای خاص در طول قرنها متفاوت بوده است - حتی در بین فرهنگهایی که در طول تاریخ ناپدید شده و اصلاح شدهاند.
گاهی، تفاوتهایی بین فرهنگها ظاهر میشود. یک مثال، ایده غربی سفید به معنای پاکی و استفاده از آن در عروسی است، در حالی که در برخی از فرهنگ های شرقی مانند چین و کره، این رنگ با مرگ، عزاداری و بدشانسی مرتبط است. به همین دلیل است که دانستن معنای پشت انتخاب های خود در رنگ در زمینه و بازاری که می خواهید از آن استفاده کنید ضروری است.
تاریخچه پشت روانشناسی رنگ گسترده است. متأسفانه، بسیاری از ادبیات در مورد این موضوع هنوز تقسیم شده است. نشان داده شده است که حوزه های کوچک مطالعاتی در برابر آزمایش های دقیق مقاومت می کنند. ترجیح شخصی نقش اساسی در ارتباط و تصمیم گیری ما با رنگ ها دارد. امیدواریم برخی از مطالعات اخیر روشنگر قطعی تری باشدجالب اینجاست که در طول تاریخ هنر، زیان دوران همیشه با استفاده از رنگ منعکس شده است.
این همچنین به تمام پیشرفتها در ایجاد رنگدانهها و رنگهایی که قبلاً برای نسلهای قبل در دسترس نبودند مرتبط بود. این ارتباط ما را با رنگ ها و احساساتی که به آنها متصل می کنیم، محکم می کند. تکامل طبیعی استفاده از رنگ در هنر منجر به کاربرد آن در بازاریابی و طراحی می شود.
به اطراف خود نگاهی بیندازید. به مواردی که برای پر کردن زندگی خود انتخاب کرده اید نگاه کنید. چه تعداد از این اقلام در سایههایی ساخته شدهاند که به آنها کمک میکند تا در بازارشان جذاب باشند؟ در حالی که ما همیشه به طور فعال متوجه رنگ های اطراف خود نمی شویم که تیم های بازاریابی با زحمت آنها را انتخاب کردند، اما در سطح ناخودآگاه به آن توجه می کنیم.
این رنگ ها بر زندگی روزمره ما تأثیر می گذارند، برخی از آنها به روش های کوچک (که نام تجاری است). قهوه برای خرید) و برخی ممکن است تأثیرگذارتر باشند (رنگ دیوار دفتر بر روحیه ما تأثیر می گذارد).
اکنون که می دانید چگونه به تنوع رنگ های اطراف خود توجه کنید، می توانید از این به نفع خود استفاده کنید. سعی کنید از Vectornator استفاده کنید تا ببینید کدام رنگ ها به بهترین شکل با تصاویر و طرح های شما مطابقت دارند و چگونه تغییر رنگ در اینجا و آنجا می تواند واکنش احساسی کاملاً متفاوتی ایجاد کند.
Vectornator را برای شروع بارگیری کنید
طرح های خود را به سطح بعدی.
دریافت Vectornator آنها اغلب از رنگ قرمز برای نشان دادن قدرت حیاتبخش خورشید استفاده می کنند، در حالی که سبز به عنوان نمادی از رشد و تجدید در نظر گرفته می شود.به طور کلی، واضح است که رنگ دارای معانی و تداعی های بسیاری برای مردم در سراسر جهان است و یک امر ضروری است. جنبه ارتباطات و بیان فرهنگی در نظر گرفتن زمینه فرهنگی هنگام استفاده از رنگ در طراحی یا بازاریابی بسیار مهم است، زیرا رنگ های مختلف می توانند معانی مختلفی در فرهنگ های مختلف داشته باشند.
رنگ ها همیشه بشریت را مجذوب خود کرده اند، اما نسبتاً اخیراً شروع کرده ایم. درک طیف رنگ.
مهمترین جهش به جلو، جهش سر آیزاک نیوتن بود که متوجه شد نور اطراف ما فقط سفید نیست، بلکه ترکیبی از طول موجهای مختلف است. این نظریه منجر به ایجاد چرخه رنگ و چگونگی نسبت دادن رنگ های مختلف به طول موج های خاص شد.
آغاز روانشناسی رنگ
اگرچه توسعه نظریه رنگ کاملا علمی بود، دیگران هنوز تأثیر رنگ ها بر ذهن انسان را مورد مطالعه قرار داد.
اولین کاوش در رابطه بین رنگ و ذهن، اثر یوهان ولفگانگ فون گوته، هنرمند و شاعر آلمانی است. او در کتاب 1810 خود، نظریه رنگ ها ، در مورد چگونگی برانگیختن احساسات و تفاوت آنها با رنگ های هر رنگ می نویسد. جامعه علمی به دلیل آن نظریه های کتاب را به طور گسترده نپذیرفتکه عمدتاً نظرات نویسنده است.
در بسط کار گوته، یک عصب روانشناس به نام کورت گلدشتاین از رویکرد علمی تری برای مشاهده تأثیرات فیزیکی رنگ ها بر بیننده استفاده کرد. او به طول موجهای مختلف و اینکه چگونه طول موجهای طولانیتر باعث میشود ما احساس گرما یا هیجان بیشتری کنیم، در حالی که طولموجهای کوتاهتر باعث احساس سردی و آرامش میشویم، نگاه کرد.
گلدشتاین همچنین مطالعاتی در مورد عملکردهای حرکتی در برخی از بیمارانش انجام داد. او فرض کرد که رنگ ممکن است به مهارت کمک کند یا مانع از آن شود. نتایج نشان داد که رنگ قرمز باعث بدتر شدن لرزش و تعادل می شود، در حالی که رنگ سبز عملکرد حرکتی را بهبود می بخشد. اگرچه این مطالعات علمی بودند، اما به طور گسترده پذیرفته نشدهاند، زیرا دانشمندان دیگر هنوز نتوانستهاند نتایج را تکرار کنند.
یکی دیگر از رهبران فکری در زمینه روانشناسی رنگها کسی جز کارل یونگ نبود. او این نظریه را مطرح کرد که رنگ ها حالت های خاصی از آگاهی انسان را بیان می کنند. او روی استفاده از رنگ برای مقاصد درمانی سرمایه گذاری کرد و مطالعاتش بر یافتن کدهای پنهان رنگ ها برای باز کردن قفل ناخودآگاه متمرکز بود.
در نظریه یونگ، او تجربه انسانی را به چهار قسمت تقسیم کرد و به هر کدام یک رنگ خاص اختصاص داد.
همچنین ببینید: فناکیستوسکوپ چیست؟- قرمز: احساس
نماد: خون، آتش، شور و عشق
- زرد: شهود
نماد: درخشش و تابش به بیرون
- آبی: فکر کردن
نماد: سرد مانند برف
- سبز: احساس
نماد: زمین، درک واقعیت
این نظریه ها آنچه را که ما امروزه به عنوان روانشناسی رنگ می شناسیم، شکل داده اند و به توصیف چگونگی تجربه رنگ ها کمک کرده اند.
در حالی که برخی از کارهای گوته تایید شده است، تحقیقات بسیاری از پیشگامان هنوز بی اعتبار نشده است. اما بی اعتبار شدن به این معنی نیست که کار آنها تأثیرگذار نبوده است - آنها چندین دانشمند مدرن را ترغیب کرده اند تا عمیق تر در معمایی که روانشناسی رنگ ها است کاوش کنند.
چگونه رنگ ها بر مردم تأثیر می گذارند
وقتی می بینید محصولی که به رنگ صورتی است، چه جنسیتی را با آن مرتبط می دانید؟ آیا تا به حال به این فکر کرده اید که چرا؟ از قضا، انتساب رنگ صورتی به دختران یک پیشرفت نسبتاً جدید است.
صورتی در ابتدا به عنوان تکرار دیگری از قرمز در نظر گرفته می شد و بنابراین به پسران مرتبط می شد. صورتی به دلیل اتصال به قرمز قوی تر از آبی دیده می شد. در عین حال، آبی به عنوان رنگی آرام و لذیذ در نظر گرفته می شد.
تنها پس از جنگ جهانی دوم، زمانی که یونیفرم ها بیشتر از پارچه آبی ساخته می شدند، رنگ با مردانگی همراه شد. رنگ صورتی عموماً در آلمان دهه 1930 به ویژگی های زنانه تری نسبت داده می شد.
یک واقعیت جالب دیگر در مورد صورتی تأثیر آن بر مغز انسان است - یک رنگ خاص، به ویژه - صورتی بیکر میلر. صورتی بیکر میلر که با نام «صورتی مست» نیز شناخته میشود، سایه خاصی از صورتی است که تصور میشود اثر آرامبخشی روی افراد دارد. برای اولین بار دردر دهه 1970 توسط دکتر الکساندر شاوس، که ادعا کرد قرار گرفتن در معرض رنگ برای مدت طولانی می تواند رفتار پرخاشگرانه را کاهش دهد و احساس آرامش و آرامش را افزایش دهد. از جمله زندان ها و بیمارستان ها. همچنین در رختکن مدارس ممنوع شده است، زیرا از اثرات آن برای تغییر سطح انرژی بازدید از تیم های ورزشی استفاده شده است. ترکیبی است و تحقیقات بیشتری برای درک کامل اثرات آن مورد نیاز است.
ایده های مدرن در مورد اینکه رنگ چگونه بر ما تأثیر می گذارد
مطالعات مدرن در همان مسیر مطالعات قبلی ادامه یافتند. موضوعات اصلی مورد بحث در این زمینه امروزه اثرات رنگ بر بدن، ارتباط بین رنگ ها و احساسات، رفتار و ترجیحات رنگ است.
روش های مورد استفاده امروزه با مطالعات قدیمی متفاوت است. ابزارهای بیشتری در دسترس محققان است و دستورالعمل ها برای اطمینان از اینکه مطالعات در برابر بررسی های علمی قرار دارند، سخت گیرانه تر هستند.
همچنین ببینید: آشنایی با تصویرسازی ایزومتریکدر حالی که مطالعات در مورد ترجیحات رنگ از نظر علمی کمتر دقیق هستند، بسیاری از مطالعات در مورد اثرات فیزیولوژیکی رنگ ها شامل متغیرهایی مانند اندازه گیری ضربان قلب، فشار خون و فعالیت مغز برای مشاهده اثرات طول موج های رنگی مختلف. به طور مداوم ثابت شده است که رنگ های طیف قرمز دارنداثرات محرک، در حالی که طیف آبی آرامبخش است.
وقتی به محبوبیت رنگها نگاه میکنیم، چندان تعجبآور نیست که محبوبترین رنگها، وقتی رتبهبندی میشوند، روشنتر و اشباعتر هستند. . رنگهای تیره معمولاً در رتبههای پایینتری قرار میگیرند، و کمترین مورد علاقه آنها قهوهای، سیاه و سبز متمایل به زرد است.
واکنشهای رفتاری به رنگها یک منطقه دشوار مطالعه برای پیمایش است. یکی از روشهایی که محققان استفاده میکنند شامل استفاده از فهرستی از صفتها است که آزمودنیها باید یکی از دو کلمه متضاد را که فکر میکنند بهترین رنگ را توصیف میکند، انتخاب کنند. میانگین پاسخها یک ایده کلی از نگرش نسبت به رنگهای مختلف به دست میدهد.
مطالعات دیگری نیز انجام شده است تا ببینند چگونه رنگهای مختلف بر افراد در محیطهای تصمیمگیری تأثیر میگذارند. یک مطالعه حول تفاوت رفتارهای خرده فروشی در هنگام تغییر رنگ پس زمینه بود. یکی از فروشگاه ها دیوارهای قرمز داشت در حالی که دیوارهای دیگری آبی بود.
این مطالعه در مجله تحقیقات مصرف کننده نشان داد که مشتریان تمایل بیشتری به خرید اقلام در فروشگاهی با دیوارهای آبی داشتند. فروشگاه دیوار قرمز نشان داد که مشتریانی که کمتر جستجو و مرور میکردند، به احتمال زیاد خرید را به تعویق میاندازند و به دلیل استرسزا بودن محیط، اقلام کمتری را خریداری میکنند.
اگرچه این مطالعات واکنشهای خاصی را نشان میدهد. محیط های کنترل شده، به ما کمک می کنددرک کنید که واکنشهای مختلف به رنگها به محیط و فرهنگ بستگی دارد.
چگونه رنگهای مختلف بر ما تأثیر میگذارند
قرمز با توجه به تأثیراتی که برمیانگیزد، رنگی جذاب است. تأثیر رنگ قرمز بر عملکرد افراد بسته به موقعیت بسیار متفاوت است.
یک مطالعه در مجله روانشناسی تجربی به تأثیر رنگ در یک محیط آکادمیک تر نگاه کرد و به برخی از شرکت کنندگان سیاه، سبز یا سیاه داد. شماره های مشارکت قرمز به طور متوسط، افراد "بدشانس" که اعداد قرمز به آنها داده شد، 20٪ در تست های خود بدتر عمل کردند.
در کنار هم قرار گرفتن کامل، قرمز می تواند یک دارایی در یک محیط ورزشی باشد. مطالعه ای در طول المپیک 2004 به بررسی لباس های پوشیده در چهار نوع مختلف از هنرهای رزمی انجام شد. به شرکت کنندگان لباس قرمز یا آبی داده شد. از مجموع 29 وزن، 19 وزن با لباس قرمز قهرمان شدند. این روند در ورزش های دیگر مانند فوتبال نیز منعکس شده است.
محققان هنوز در تلاشند تا دلیل وجود این مزیت را دریابند. برخی از تئوری ها نشان می دهند که ارتباط تاریخی رنگ قرمز با جنگ، تهاجم و اشتیاق ممکن است بر بازیکنان تأثیر بگذارد که با اقدامات خود جسورانه رفتار کنند.
نظریه دیگر این است که رنگ می تواند برای مخالفان ترسناک باشد. اگرچه مکانیزم این پدیده هنوز در حال تعیین است، اما آنچه مسلم است این است که نتایج تاثیرگذاری را ارائه می دهد.
ممکن است ما نتوانیمآن را درک کنید، اما رنگ ما را به قضاوت سوق می دهد. این قضاوت ها به ویژه در حوزه مد نشان داده شده است. تحقیقات Leatrice Eiseman الگوهای قابل توجهی را در سوگیری هایی که رنگ می تواند ایجاد کند نشان داد.
هنگامی که به دنبال رنگ هایی هستید که تأثیرات مثبتی در محل کار ایجاد کنند، پاسخ ها سبز، آبی، قهوه ای و سیاه هستند. رنگ سبز منجر به احساس طراوت، انرژی و هماهنگی می شود.
این به ویژه در هنگام کار روی میز خوب است، که برای گذراندن روز نیاز به نشاط بیشتری دارد. رنگ آبی با عقل و ثبات مرتبط است. این منجر به اعتماد بیشتر در محل کار می شود. هر دو آبی و مشکی اقتدار را نشان می دهند، با رنگ مشکی که مزیت بیشتری از ظرافت دارد.
در مقابل، بدترین رنگ ها برای پوشیدن در محل کار زرد، خاکستری و قرمز هستند. قرمز به عنوان یک رنگ تهاجمی دیده می شود و با ضربان قلب بالاتر مرتبط است. رنگ ممکن است یک اثر متضاد ایجاد کند. خاکستری به عنوان بی ادعا و فاقد انرژی دیده می شود.
این رنگ ممکن است برای خنثی کردن اثرات آن با رنگ دیگری جفت شود. در طرف دیگر طیف، رنگ زرد ممکن است رنگی شاد باشد. با این حال، ممکن است برای یک محیط کار بیش از حد پرانرژی باشد.
در یک مفهوم کلی تر، رنگ نشان داده شده برای تحریک تمرکز و بهره وری سبز است. رنگآمیزی میز کار با سایه سبز ممکن است به کاهش فشار روی چشمها و ایجاد فضایی راحتتر کمک کند